jump to navigation

شوق زیستن فوریه 1, 2022

Posted by zistan in Uncategorized.
trackback

—————————————————-در عمق وحشت‌زای آن دقايق مرگبار

زير سنگ سیاه نااميدی.

در بيخبری محض

با خود تک تک حرکاتم را مرور ميکردم

هر چه می خواهد طول بکشد

وقتی به خانه رسيدم

چگونه دوش می‌گيرم

صورتم را چطور سه تيغه اصلاح ميکنم

کدام ادکلن را ميزنم ٬ مو هايم را چگونه خشک ميکنم

حتما آن پيرهن راه راه آبی با يقهء سفيد را می‌پوشم

و کراوات سرمه ای با بته جقه های آبی را ميزنم

کت و شلوار جديده را تنم ميکنم ٬ کفش سياه تنگه را پايم ميکنم

توی نهار خوری تنها روبروی گرام می نشينم

نيمرخ خودم رو توی شيشهء بوفه تماشا ميکنم

و به نوای یکی از سونات های بتهون گوش می سپارم.

من آن شام های تاريک را اينگونه سر کردم.

اين روز های روشن مرا چه ميشود؟

قولی را که آن روز ها به خودم دادم انگار فراموش کرده ام!

عشق ِ زيستن را از ياد برده ام

آنطور که بايد ديگر دوستش ندارم .

جلاد بايد لذت آزادی را به من ياد آور شود ؟

غريبه ها بايد شوق مبارزه را در دلم بيدار کنند ؟

اينگونه ٬ وای بر بودن ِ من !

دیدگاه»

No comments yet — be the first.

بیان دیدگاه